/سر زد دوباره شب، غبار مرگ پیچید -
برق زد ستاره از عمق قیر
/خندید پری
" چاهی! حقیر و بازیچهای": -
" رازی، اسیر این شیشهای": -
/وهم
خورشید خوش رنگ تو تنور آسمون
بنوش از جام جانم رها شم از یوغ ابر و بوم
تو راه منو بکش به زنجیر نور
تا من سر بدم از باور شب داد هردومون
میون پیچ پیچ خشم تو دریای مردن
به غرب و شرق دیواره های قایق میخوردم
من از خودم میپرسیدم اونچه از من میپرسن
این رعدها، این فانوس، بی آدما تنها
ببین من کارم از کار گذشته چیزی نیست بخوام
خونم رو آبه زمین گیر چیه؟ بندی نیست به پام
ببین رو پیشونیم نوشته دیگه جای خطا نیست
به این ظرف ترک خورده دیگه بلا روا نیست
جنگ من از جنس جادو بین پری و آدم
واسه اونا برعکسه، این بالا هوا نیست
پس یه دام پهن میکنم به قامت جانم
تا وقتی اسیر چنگال آب رو دامن بادم
این تن میسپارم به آب -
/من بادم آزادم بذار
کور خوندی کور تا وقتی نگی چطور
از دروازههای این موجها بکنم عبور
دور شم از این طلسم و از جوهر سرنوشت
که خشکیدهتر از منه رو این دریای شور
چه سلاحی داری جز گول و دوز و کلک
حالا که اسیر منی کارم میوفته رو غلتک
ببین من بیرحمترم از اون آدما که قبلا
دیدی که ترسیدن ازت چون تورو نمیفهمن
من خوب میشناسمت تو بطری من جلدی
باید برگردم به کشتی بعد موج بعدی
یه عجله پشت شوق آدم دیدن
تو پس ذهنم طناب تردیدم دارم میزد
باید دل کنم از تو و دل بدم به موج و دریا
چه تو قایق چه تو ساحل آدم همیشه تنهاست
تو آزادی زین پس برو بگذر از این مرز
خط بین آب و آسمون، کرانه های فردا
برق زد ستاره از عمق قیر
/خندید پری
" چاهی! حقیر و بازیچهای": -
" رازی، اسیر این شیشهای": -
/وهم
خورشید خوش رنگ تو تنور آسمون
بنوش از جام جانم رها شم از یوغ ابر و بوم
تو راه منو بکش به زنجیر نور
تا من سر بدم از باور شب داد هردومون
میون پیچ پیچ خشم تو دریای مردن
به غرب و شرق دیواره های قایق میخوردم
من از خودم میپرسیدم اونچه از من میپرسن
این رعدها، این فانوس، بی آدما تنها
ببین من کارم از کار گذشته چیزی نیست بخوام
خونم رو آبه زمین گیر چیه؟ بندی نیست به پام
ببین رو پیشونیم نوشته دیگه جای خطا نیست
به این ظرف ترک خورده دیگه بلا روا نیست
جنگ من از جنس جادو بین پری و آدم
واسه اونا برعکسه، این بالا هوا نیست
پس یه دام پهن میکنم به قامت جانم
تا وقتی اسیر چنگال آب رو دامن بادم
این تن میسپارم به آب -
/من بادم آزادم بذار
کور خوندی کور تا وقتی نگی چطور
از دروازههای این موجها بکنم عبور
دور شم از این طلسم و از جوهر سرنوشت
که خشکیدهتر از منه رو این دریای شور
چه سلاحی داری جز گول و دوز و کلک
حالا که اسیر منی کارم میوفته رو غلتک
ببین من بیرحمترم از اون آدما که قبلا
دیدی که ترسیدن ازت چون تورو نمیفهمن
من خوب میشناسمت تو بطری من جلدی
باید برگردم به کشتی بعد موج بعدی
یه عجله پشت شوق آدم دیدن
تو پس ذهنم طناب تردیدم دارم میزد
باید دل کنم از تو و دل بدم به موج و دریا
چه تو قایق چه تو ساحل آدم همیشه تنهاست
تو آزادی زین پس برو بگذر از این مرز
خط بین آب و آسمون، کرانه های فردا
( Taraamoon )
www.ChordsAZ.com